
به نام خالق عشق
بیـــــــــــــا تو تا ببینــــــــــــی....!!!!!
سلام دوستای گلم... یکی از دوستای خیلی خیلی نزدیکم ازم خواسته یه قسمته کوچیکی از خاطراتشو بزارم تو وبلاگم... منم تصمیم گرفتم توی سه تا پست این خاطراتو بزارم امیدوارم بخونید و نظرای قشنگتونو ببینم... این خاطراتو از روی دفترخاطراتش و از زبونه خودش مینویسم... برای خوندنه اولین پست به ادامه ی مطلب برید... ممنونم ازتوووووووون ادامه مطلب
برچسبها: داستان, خاطرات, عاشقانه, عماد, من و اون, تنهایی, غمگین, داستان غمگین, خاطرات غمگین, نوشته شده در دو شنبه 6 آبان 1392
ساعت
10:32توسط~زینب درفشان